حکایت تاکسیرانان تهران؛ صورت سوخته در اوج گرمای هوا

به گزارش خبرنگار ایرنا، راننده بودن هم عالمی دارد؛ چه سوز سرمای زمستان و چه گرمای آتشین تابستان، همیشه در خیابانها و جادهها هستند، البته تابستانی که هنوز نیامده و رانندگانی که در صف انتظار سوار شدن مسافر دمدمای ظهر در خط یوسفآباد به ونک برای رفع گرما و عطش چایی مینوشند.
تهران شهری است پُر از ترافیک، شلوغی و آفتابی که بیوقفه میسوزاند و در این میان، رانندگان تاکسی، مردانی با چهرههای آفتابسوخته و دستهایی که فرمان را محکم گرفتهاند، هر روز با گرمای بیامان و خستگی مداوم دست و پنجه نرم میکنند. این گزارش، روایتی است از گرمای هوا از نگاه رانندگانی که در دل داغی و ازدحام، شهر را زنده نگه میدارند؛ مردان و البته زنانی که سرد و گرم روزگار را به معنای حقیقی کشیدهاند.
هر راننده ماجرایی دارد اما سوژه امروز گرمای مفرط هوا است؛ هم صحبت میشوم با علی که برخلاف چهره تکیده و ریشهای سفیدش میگوید که فقط ۳۵ سال بیشتر ندارد،صاحب ۲ فرزند است و روی تاکسی به یادگار مانده از پدر مرحومش کار میکند؛ از او در مورد رانندگی در این هوا با پژوی ۴۰۵ که اگر بخواهد کولرش روشن باشد و چهار مسافر هم سوار کند خطر خرابی واشر سرسیلندر دارد، میپرسم که تاکید میکند: «این سایبون و پارچه رو خیس میکنم که موقع رانندگی خنکی بهمون برسه؛ اون پنکه قدیمی گوشه تاکسی هم کمکی میکنه اما اگر کولر بگیرم ماشین نمیکشه.
علی که عرقش روی پیشانیش جلوهگری کرده و صورتش را با لُنگ روی داشبورد تمیز میکند، ادامه میدهد: «ولی داداش خوبی راننده تاکسی بودن یک چیزه؛ گرما و سرما و گزگز پا خرابی ماشین و بیپولی هزار کوفت و زهرمارش قبول اما توکل بر خدا؛ دستم جلوی کسی دراز نیست و نوکر و آقای خودمم.»

پشت فرمان تاکسی نشستن در این روزهای سوزان، شبیه ماندن در کورهای متحرک است؛ آفتاب بیامان از شیشهها میتابد و حتی اگر کولر ماشین روشن باشد، خنکی آن مثل نسیمی کوتاه و گذراست؛ هر مسافر که در را باز میکند، لحظهای خنکی با خود میآورد، اما دوباره هوای داغ و نفسگیر جای آن را میگیرد.
رانندهها میدانند که آفتاب ظهرگاهی، دشمن بیرحمی است؛ دستانشان روی فرمان داغ میشود و ترافیک بیپایان، کلافگیشان را بیشتر میکند اما چاره چیست؟ یک راننده دیگر میگوید: این پایانهها که به طور صوری هم شده یک سقفی برای ما ایجاد کرده اما با سرما و گرما نمیشود شوخی کرد؛ البته بدن من با این سیستم دیگه عادت کرده است.
خیابانهای شلوغ تهران، در گرمای تابستانی، برای این مردان و زنان شاغل در تاکسی، به مسیری طاقتفرسا بدل میشود؛ به خصوص برای تاکسی خطیهایی که برخلاف گردشیها مجبور به صف کشیدن در ایستگاهها هستند برخلاف تاکسی گردشیهایی که دربستی یا حتی در اسنپ کار میکنند که البته این گرما آنها را هم آزار میدهد.
مسقف بودن ایستگاههای تاکسی هم مُسکنی بیش در برابر گرمای هوا نیست و امکانات خاصی در این خصوص وجود ندارد، هر چند که بودن این سقفها بهتر از نبودنش است و چند سرویس بهداشتی و یک دکه کوچک هم برای این تاکسیرانان البته فقط در چند پایانه تاکسی از جمله رسالت تعبیه شده است.
صندوق عقب خودرو برای هر رانندهای جایی برای گذاشتن لوازم اضافه، وسایل کمپینگ است اما برای رانندگان تاکسی هم سفرهای برای صبحانه و نهار و هم جایی برای گذاشتن لوازم روزمره زندگی بوده از آب آشامیدنی تا حوله. تصور کنید که دمای هوا به بالای ۳۰ درجه رسیده و یخدان راننده که صبح آن را پُر کرده به آب گرم تبدیل شده؛ البته که بیشتر رانندگان قدیمی و استخوان ترکانده آب داغ و چایی را برای این گرما توصیه میکنند، چراکه عَطشبُر است.
آب خنک، بطریهای یخزده، دستمالهای نمدار و بادبزنهای کوچک، تنها مُسکنهای کوتاهی هستند که رانندهها در این گرمای طاقتفرسا به آنها پناه میبرند اما وقتی ترافیک بند نمیآید و صف ماشینها در خیابانهای مرکزی تهران به چشم میآید، این خنکای زودگذر هم رنگ میبازد. نگاه رانندگان تاکسی با وجود این گرما پُر از صبر و امید است آن هم به عشق خانواده و فرزندانشان؛ انگار هر روز که آغاز میشود، با خود عهد میبندند که لبخند بزنند حتی وقتی آفتاب روی صورتشان آتش میریزد اما خستگی در چینهای پیشانی و لکههای عرقی که یقه پیراهنشان را خیس کرده، پیداست.

در هر ایستگاه تاکسی، وقتی ماشین برای چند دقیقه میایستد، رانندگان به دنبال سایهای میگردند اما در این شهر، سایه هم گاهی کمیاب میشود؛ درختان کمرمق حاشیه خیابانها یا سایه ساختمانهای بلند، فقط پناهگاهی موقت است، با وجود همه این مشکلات، رانندههای تاکسی تهران، روحیهای عجیب و مقاوم دارند؛ انگار مثل راهنمایانی در صحرا میمانند که پایشان تاولزده اما خم به ابرو نمیآورند.
بعضیها با شوخطبعی و گفتوگو با مسافران، این داغی را کمتر حس میکنند، برخی دیگر هم صدای رادیو یا ضبط را بلند میکنند تا موسیقی یا اخبار، حال و هوای خستهشان را کمی عوض کند. شاید چیزی که این روزها بیشتر از کولر و بطری آب خنک به آنها امید میدهد، همان احوالپرسی ساده مسافری باشد که میگوید: «خسته نباشید!»، یا انعام کوچکی که دست راننده را گرم میکند. این چیزهای کوچک، گاهی بیشتر از هر نسیم خنکی، دلشان را تازه میکند.
با نزدیک شدن به غروب، وقتی سایهها در خیابانها بلندتر میشوند، رانندگان تاکسی نفسی تازه میکنند. هنوز خستگی در تنشان هست، اما انگار دلشان آرامتر میشود. حتی اگر روز پُر از داغی و ازدحام باشد، امید به فردا و لبخند مسافری مهربان، چیزی است که همچنان در دلشان زنده است. گرمای تهران که به طور معمول از انتهای اردیبهشت تا حتی آخر مهر ادامه دارد برای رانندگان تاکسی چالشی روزانه است؛ حال در نظر بگیرید که مسافر هم بحق از راننده می خواهد که کولر خودرو را روشن کند و اینجاست که تراژدی ماجرا بیشار از پیش نمایان میشود.
کَلکَل با مسافر، نگاه به آمپر خودروی فرسوده و چالشی که هر روز، با همت، صبر و امید، آن را پشت سر میگذارند؛ در نهایت، این حکایت، حکایت مردان و زنانی است که هر روز در جادههای داغ، همسفر صبوری و امید میشوند. در این رابطه اما شادی مالکی مدیرعامل تاکسیرانی تهران به ایرنا گفت: در راستای خدماترسانی به شهروندوان و رانندگان به ویژه در فصول گرم سال سازمان تاکسیرانی با هماهنگی مناطق ۲۲گانه شهرداری تهران اقدام به مسقفسازی پایانهها کرده است تا در زمان مراجعت به پایانههای تاکسی از گرمای هوا محفوظ باشند.
وی افزود: از طرفی خودروها نیز زیر سقف توقف کرده تا از افزایش دمای داخل خودرو پیشگیری شود در همین راستا با توجه به فرسودگی خودروها سازمان همه اهتمام خود را برای تسهیل در نوسازی و بهسازی خودروها در نظر گرفته تا با این اتفاق امکان استفاده از وسایل گرمایشی و سرمایشی ایجاد شود.
منبع : ایرنا



