روایت داماد رهبر انقلاب از حضور شهید زاهدی در مراسم نماز بر پیکر شهید سید رضی

Mesbah Bagheri ، پسر -در -law Ayatollah Ali khamenei ، حضور شهید زاهدی را در مراسم نماز شهید سیدید رازی روایت کرد:
آنها قرار بود دعای سید رازی را بخوانند. روز پنجشنبه ، 7 ژانویه ، در یک روز سرد زمستان ، خانواده شهید به همراه برخی از فرماندهان و فرماندهان منتظر بودند. او همچنین گوشه ای بود. ساکت و ساکت آقا ، که مراسم را آورد ، چند قدم پشت سر او ایستاد. پس از تسلیت به خانواده شهید سید رازی ، آقا با برخی از فرماندهان صحبت کرد. او دوباره به عقب و جلو رفت. سرماخوردگی زمستان تهران بهانه خوبی برای پوشاندن خود به او داده بود. او یک کلاه را روی چشمان خود گذاشت و دکمه های پر ازدحام را به بالا بست.
در میان صحبت های فرماندهان ، رهبر زبان یکی از فرماندهان متوجه حضور “او” شد. از آنها سؤال شد: “آیا او” اینجا است؟ آنها گفتند ، “بله و به زودی آنها را” او “فراخواندند تا جلو بیایند.
او همچنین خط آخر را دعا کرد. دور و مخفیانه … به نظر می رسد که عادت کرده است که حتی یک سر و صدای کوچک هم نداشته باشد. نماز تمام شد و “او” هنوز در اطراف و تنها است. اکنون آنها تابوت را به مراسم تشییع جنازه خارج از رهبری بردند. “او” با چشمان و همراهی بلند خود ، گویی که با همان چشم ها با او صحبت می کند و می گذارد یا مدار می کند ، شاید حتی به مدار قبلی یادآوری کند.
در این میان ، افرادی که در جمع بودند به چندین جوان و جوان در اطراف خود توصیه کردند: “برو و خوب تماشا کن و تماشا کن ؛ شما ممکن است” او “دیگر را نبینید.
من به آن بنده خدا پرداخت کردم و گفتم: “از” او “چه دیدی که چنین توصیه ای داشتی؟”
وی گفت: “او مجسمه اخلاص است. او به اندازه کمی نفس اجازه نمی دهد. این کاملاً بی حد و حصر است.” سپس وی ادامه داد: “اما طولانی نیست … این اخلاص فقط یک چیز است.”
سه ماه بعد ، روز دوشنبه ، بیست و اولین ماه رمضان ، سیزدهم آوریل خبر “آسمانی” او بود. دوباره برای بهشت به قیمت ؛ نه بهانه!
“او” شهید محمد رضا زاهدی ، فرمانده و فرمانده بزرگ و عالی بود ، اما ارتش بی قرار اسلام و ایران.
پایان پیام/
منبع : میزان